گروه تاریخ مشرق- شيخ ابراهيم زنجاني، از زمره دانشآموختگان حوزه ديني نجف، و واعظان زنجان در عصر قاجار است که در برهههايي از تاريخ مشروطيت نيز نقشي بارز ايفا کرده است. انتظاري که طبعاً از چنين کسي (با پيشينه تحصيل در نجف اشرف و پوشيدن لباس روحانيت در سراسر عمر) ميرود، «همسويي و همدلي پايدار» با عالمان دين در پاسداري از احکام شرع، و «مخالفت» با عناصر دين گريز و بويژه دين ستيز در عرصه سياست و اجتماع است. مشرق در نظر دارد گزارش ویژه و بدون هیچ غرض ورزی از زندگی این شخصیت را برای نسل جوان منتشر نماید تا خود آنها پیرامون وی قضاوت کنند.
*دوران کودکی و تحصیل
در دهم ذی حجه 1272 ق کودکی در سرخه دیزج از توابع زنجان به دنیا آمد که به دلیل مناسبت این روز (عید قربان) نامش را گذاشتند «ابراهیم».
پدر این کودک «محمدهادی» از خرده مالکان منطقه بود و در روستای خود ریاست و ثروتی داشت که در قحطی 1288 ق مانند بسیاری از مردم ثروت خود را از دست داد و در همین سال بود که از دنیا رفت.
مادر ابراهیم از اعقاب سران طایفه استاجلوی قزلباش بود و به دلیل برتری این نسب، ابراهیم بعدها نام خانوادگی «قزلباش» را انتخاب کرد و شد «ابراهیم سرخه دیزجی قزلباش» مشهور به «شیخ ابراهیم زنجانی».
شیخ ابراهیم زنجانی
*گرایش به افراط، یکی از ویژگی های شیخ ابراهیم
در شخصیت ابراهیم شاهد نوعی گرایش به افراط هستیم، زمانی این امر به حدی زیاد شده بود که هنگام تحصیل در نجف تصمیم میگیرد همسر خود را طلاق دهد و در گوشهای رهبانیت پیشه کند و بقیه عمر خود را به ریاضت و عبادت بگذراند که با تلاش های دوستان و استادش این اتفاق نیفتاد. هنگامی که ابراهیم در ابتدا وارد مدرسه ملاعلی میشود شاهد این افراط هستیم و برای فرار از عشق به ریاضتی سنگین روی می آورد.
*ازدواج اول
ابراهیم در 1296 ق با دختری به نام سکینه ازدواج کرد که همسر اول او محسوب میشود. البته پیش از این به بیوه جوانی دل بسته بود و رابطه آنها به کامیابیهای پنهانی هم کشیده شده بود. ابراهیم از سکینه دارای پنج فرزند شد که دو تای آنها در کودکی درگذشتند و سکینه نیز پس از 18 سال زندگی مشترک از دنیا رفت.
*تفاوت فرزندان شیخ به دلیل تغییر شخصیتی او
شیخ ابراهیم در نیمه اول عمر خود دارای تقیدات دینی بود و همین امر سبب شد تا فرزندانش از همسر اولش گرایشات دینی داشته باشند بر خلاف فرزندان شیخ از همسر دومش. مثلا یکی از پسران شیخ از همسر اولش «محمد قزلباش» نام داشت که معلم بود و فردی متدین و محترم، به همین سبب مردم به او «محمدبنابیبکر» می گفتند! در حالی که «رشیده خانم»، دختر بزرگتر شیخ از همسر دومش در زمان رضاخان از پیشگامان کشف حجاب بود و یا «سعیده خانم» دختر دوم شیخ هم که بی حجاب بود از هواداران کسروی بود.
*هجرت به نجف
آخوند خراسانی، از علمای عصر مشروطیت
*مناظره با مبلغ بهائی
در سال 1312 ق یکی از مبلغان سرشناس بهائی به نام «ورقاء» وارد زنجان شد. علاءالدوله، حاکم شهر او را دستگیر کرد و مجلس مناظرهای را برپا کرد تا زنجانی به بحث با او بپردازد. زنجانی از این مناظره پیروزمندانه خارج شد و همین امر سبب افزایش شهرت او شد و سپس کتابی در رد مسلک بابیه تألیف کرد به نام «رجم الدجال فی رد باب الضلال» که همان کتاب «ارشادالایمان» است.(این کتاب مربوط به دورانی است که هنوز ایمانش به مبانی تشیع آسیب ندیده است)
*ورود به مجلس شورای ملی
شیخ ابراهیم زنجانی وارد مجلس اول شد و سپس به سرعت با جناح تندرو و سکولار مشروطه به رهبری تقی زاده و حسینقلی خان نواب و سایر اعضای لژ بیداری پیوند خورد. زنجانی درباره ورود او به مجلس و نقشش در دوران مشروطه نزد علمای نجف ادعاهایی دارد که دروغین بودن آن ها مشخص است.
وی ادعا دارد که مردم زنجان در انتخابات مجلس بی استثناء اتفاق کردند که وی یکی از نمایندگان باشد و به اتفاق آراء عموم رآی دهندگان بی یک نفر مخالف انتخاب شده است و تنها ملاقربانعلی و اطرافیانش مخالف بوده اند! در حالی که با توجه به نفوذ این مجتهد و تبعیت شدید مقلدانش از ایشان چنین ادعایی نمیتواند صحیح باشد چرا که در ایام مشروطه بارها این امر اثبات شد.
*زنجانی ادعا می کند که آخوند خراسانی در صدر مشروطیت، فقط به او اعتماد داشته است!
زنجانی ادعای دیگری هم دارد و می گوید که آخوند خراسانی در صدر مشروطیت، تنها به وی اعتماد کرده و در نجف می گفته: در این امر مهم مملکت کاغذها که به من میآید، هرکس موافق غرض خود میکند، تا این که از ابراهیم زنجانی که به من مکتوب میآید اطمینان پیدا می کنم و میدانم او جز راست نمینویسد!
این در حالی است که نه تنها مکتوبی از ایشان ثبت نشده، بلکه مکتوبات متعددی وجود دارد که نشان از کمال اعتماد آخوند خراسانی به آنها را دارد.(یعنی آخوند خراسانی به پسرش که او را به ایران فرستاد و یا به افرادی چون سید حسن مدرس که به عنوان فقهای طراز اول ناظر بر مصوبات مجلس توسط خود آخوند و علمای نجف انتخاب شده بودند اعتماد نداشت!)
حسینقلی خان نواب
همان طور که بیان شد شیخ ابراهیم رابطه تنگاتنگی با سیدحسن تقی زاده پیدا کرد در حدی که حکم «ضدیت مسلک» تقی زاده با اسلام و لزوم اخراج او از مجلس شورا که توسط آخوند خراسانی و مازندرانی صادر شده بود را به سخره و استهزاء گرفت و تلویحا او و مازندرانی را «علمای سوء» خواند و از آخوند با تعبیر زشت و موهنی مانند «فلان و بهمان»، «بیچاره»، «متحیر» و «نافهم» یاد کرد و به تمجید از تقیزاده پرداخت و حتی «تکفیر و تضلیل» تقی زاده از سوی خراسانی را دلیل «بزرگواری و مقام عالی» تقی زاده شمرد!
*زنجانی از بهبهانی و همفکرانش به عنوان «اتباع شیطان لعین» یاد می کند
هم چنین با اشاره به سید عبدالله بهبهانی و همفکران وی در تهران (که آخوند را در جریان مندرجات کفرآمیز روزنامه «ایران نو»، ارگان حزب دمکرات و دیگر اقدامات نامشروع تقی زاده و یاران وی گذاشته و حکم طرد تقی زاده را از مراجع مشروطه خواه نجف گرفتند) آنان را «مجمع کین و اتباع شیطان لعین» و «اشرار و ابرار و علماء سوء» می خواند!
آیت الله سید عبدالله بهبهانی
زنجانی در نامه هایش به تقی زاده بر «محروم شدن از فیض حضور مبارک» وی افسوس میخورد و عرض دست بوسی به پیشگاهش را داشت. او در یادداشتهایش تقی زاده را «روح عالی» مجلس دوم خوانده است و فروغی را اولین مرد در اخلاق و علم و همه چیز و مایه افتخار ایران معرفی می کند!!
ذکاءالملک فروغی که زنجانی او را مایه افتخار ایران معرفی می کند
*زنجانی و عضویت در لژ فراماسونری
ابراهیم زنجانی پس از ورودش به تهران وارد انجمنهای فراماسونری شد و به عضویت «لژ بیداری ایران» و «جامع آدمیت» درآمد. وی با مباهات تمام و ستایش غلو آمیز از خود چنین مینویسد:
در جریان مشروطیت «یکی از سران آزادی و وطن خواهان مشهور تمام ایران گردیده و برای اولین مجلس شورای ملی ایران به اتفاق آراء عموم هموطنان منتخب گردیده و در چهار دوره مجلس از نمایندگان و مشهورترین ایشان بوده و داخل احزاب و جمعیت ها گردیده و عضو یک مجمع عالی جهانی شده ام.»
*رابطه شیخ ابراهیم و اردشیر جی
شیخ ابراهیم زنجانی با اردشیر جی نیز در ارتباط بوده و تحت تأثیر القائات او قرار داشته و یکی از علل بی قیدی شیخ به احکام شرع و اباحی گری او همین ارتباطش با اردشیر و عضویتش در مجمع های ماسونی بود.
اردشیر جی از نیروهای کارکشته انگلیس بود. همو بود که رضاخان را کشف و برای کودتای اسفند 1299 به انگلستان معرفی کرد. زنجانی دو کتاب دارد که در هر دوی آنها شخصیت اصلی و قهرمان آن «اردشیر جی» است. یکی از آن ها که «مکالمات با نورالانوار» نام دارد که حاوی نقد تند و گزنده ای از وضع اجتماعی ایران است. جامعه ایران را سراسر سیاه و منزجر کننده معرفی می کند و دنیای غرب را سپید و درخشان. در این رساله به صورت خیالی به منزل شیخ فضل الله نوری میروند و تصویری بسیار موهن و غیرواقعی از شیخ و خانه او به دست می دهند که به تعبیر عبدالله شهبازی: در این رساله میتوان نطفههای عمیق نفرتی را یافت که بعدها پس از فتح تهران، به صدور قتل شیخ فضل الله نوری در محکمه ای انجامید که زنجانی دادستان آن بود.
اردشیر جی، جاسوس و عامل کارکشته انگلیس
*زنجانی: اسلامی شدن ایران و آمیختگی نژادی، عامل انحطاط ایران در دوران اسلامی بود
همچنین زنجانی تحت تأثیر اردشیر جی بیان کرد که اسلامی شدن ایران، همپای آمیختگی نژادی ایرانیان و از میان رفتن نژاد اصیل ایرانی صورت گرفت و این امر از عوامل انحطاط ایران در دوران اسلامی بود.
*خوش رقصی زنجانی برای مشروطه طلبان
در روز به توپ بستن مجلس توسط محمد علی شاه زنجانی از کسانی بود که در خانه ماند و یارانش را تنها گذاشت و جانش در امان ماند. هم چنین داستان فتح تهران توسط مشروطه خواهان نیز فقط تماشاچی بود. بدیهی است که چنین کسی که از صحنههای نبرد دوری کرده بود، می بایست در رژیم جدید با خوش رقصی خود این نقیصه را جبران کند و زنجانی هم با شرکت در دادگاه فرمایشی شیخ فضل الله و خواندن کیفر خواستی بلند در لزوم اعدام وی، این نقیصه را جبران کرد.
لیاخوف، افسر روسی که به دستور محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست
*اعدام شیخ فضل الله نوری
اعدام شیخ فضل الله به جهات زیر واقعهای عجیب و بی سابقه در ایران بود:
1) شخصیت متهم؛ مجتهدی پر نفوذ و نامدار و شاگرد برجسته میرزای شیرازی
2) هویت محاکمه گران؛ غالب آنها عضو لژهای ماسونی مخصوصا «لژ بیداری ایران» بودند.
3) زمان و مکان اجرای حکم؛ روز میلاد امیرالمؤمنین (ع)، در برابر چشم مردم، حتی اهانت به پیکر ایشان
4) فرمایشی بودند محاکمه؛ این نکته حتی از کلام خود تقی زاده نیز استشمام می شود، آن جا که می نویسد: «شیخ فضل الله را گرفته بودند محاکمه می کردند ... برای اینکه صورت محاکمه ای داشته باشند گفتند که آمدی حکم کشتار مشروطه طلبها را دادی!» (علامت تعجب از خود تقی زاده است)
5) استنادات دادگاه و پاسخ متهم؛ مثلا دادگاه شیخ را متهم کرده بود که حکم به قتل مقتولین باغشاه را صادر کرده است. شیخ هم پاسخ می دهد که «من مجتهد هستم، بر طبق الهامات قوه اجتهاد و شم فقاهت، راهی را که مطابق شرع تشخیص دادم پیروی نمودم».
تقی زاده به صورت تلویحی به فرمایشی بودن محاکمه شیخ اشاره کرده است
شیخ ابراهیم زنجانی به دروغ اعلام کرد که آخوند خراسانی در حکمی شیخ فضل الله را مستحق اعدام شمرده است، این درحالی است که آخوند با شنیدن خبر مرگ شیخ، به شدت اندوهگین شد و برای ایشان در منزل خویش مراسم فاتحه برگزار کرد.
6) فضای رعب انگیز محاکمه؛ خشونت کم نظیری که در حین اجرای حکم و حتی پس از آن نسبت به پیکر شیخ صورت گرفت. اعضای محکمه اکثرا سران مجاهدین تندرو بودند و روسای معتدل و سرداران از عضویت محکمه سرباز زدند. مستنطقان همگی مسلح بودند، شیخ هم یک لباده و عمامه پوشیده بود و رویش یک مرز بسته بود، افراد مستنطق از افراد گروه ترور مشروطه بودند. رئیس نظمیه (یپرم خان) نیز که حکم را جاری کرد مردی بود بی باک که بهترین تفریحش آدم کشی بود.
یپرم خان ارمنی، رئیس نظمیه
7) پیامدهای حادثه؛ روحانیت را از مشروطه جدا کرد؛ ادوارد براون که از سرسخت ترین مخالفان شیخ بود هم نگران بازتاب سوء این حادثه در اذهان مردم جهان بود و از نامهاش به تقیزاده برمیآید که این خبر، در افکار عمومی اروپا سوء تأثیر داشته و این کار را ادامه «وحشیگری های سابق» رایج در ایران قلمداد کرده اند.
8) داوری منفی تاریخ راجع به عاملان فاجعه؛ ابراهیم زنجانی به عنوان «دادستان» این محکمه مسئولیتی بزرگ دارد. دکتر تندرکیا از قول یکی از محترمین زنجان نقل می کند که : وی بعد از اعدام شیخ فضل الله به حدی در زنجان منفور شد که دیگر نتوانست آن جا بماند.
ادوارد براون از بازتاب سوء اعدام شیخ در افکار عمومی اروپا نگران بود
*زنجانی از انتساب اعدام شیخ به خود میگریزد
قبح این عمل به حدی بود که خود زنجانی از انتساب آن به خویش می گریخته است.به نوشته عبدالله شهبازی:
«زنجانی درباره عملکرد خود در «هیئت مدیره» و «محکمه موقتی» ، به دادستانی او، و ماجرای به دار کشیدن شیخ فضل الله نوری، به کلی ساکت است و تنها در یکجا می نویسد: «پس از غلبه آزادی، هیئت مدیره تشکیل شد. من عضو بوده و در محکمه موقتی هم عضویت داشتم. چند نفر را دار زدند. هرچند به من نسبت دادند که من حکم به دار زدن شیخ فضل الله کرده ام؛ لکن دروغ بود. بلی! من یک لایحه الزامیه نوشته، اعمالی که او کرده بود درج کرده برای او خواندم. این اشخاص که به دار رفتند مجاهدین می کردند، و قصد داشتند بسیاری از مفسدین که سبب این خون ریختن ها شده بودند و بعد باز فسادها کردند از میان بردارند. لکن از سفارت روس و انگلیس ممانعت شد».
شیخ فضل الله نوری، عالم مشروطه مشروعه خواه
سخن زنجانی درباره این که او حکم به اعدام شیخ نداده درست است. چراکه او «دادستان» بود نه «قاضی». اما نکته این جاست که به گونه ای بیان می کند که گویی نقشی در اعدام شیخ نداشته و به او بسته اند. زنجانی، در آن وانفسا که از در و دیوار بوی خون می آمد کیفرخواستی شدیدا تند و تحریک آمیز نوشته و با صدای بلند خوانده و بر اعدام شیخ اصرار ورزیده است. در چنان فضایی آیا اگر کسی بیاید و به عنوان دادستان محکمه انقلابی سیاهه ای دراز از انواع جنایت ها و خیانت ها را طی نطقی غرا، به فقیه بزرگ شهر نسبت دهد و بر لزوم مجازات او اصرار ورزد و به دروغ اعلام کند که مراجع تقلید در نجف او را «مفسد فی الارض» شمرده و حکم به اعدام وی داده اند، و سپس به دست جلادانش بسپارد، کافی نیست که او را شریک بلکه عامل مهم در قتل شیخ بدانیم؟!
ادامه دارد..."پروندهای برای شیخ شهید/6"